ته یک کوچه خیس
فصل خوب دیدار
شاعری سیب به دست
و تو را می خواند
شاپرک نزد من آی
و بهاری دلخوش
و خدایی سرخوش
و نسیم بودن
گل یاسی در دست
دامن سبز چمن
چشمه زلال چشم
که تو را می خواند
شاپرک نزد من آی
و کتابی عاشق
جوی آب جاری
مرغهای مینا
لحظه خوشحالی
تپش قلب زمین
شمع روشن با سوز
که تو را می خواند
شاپرک نزد من آی
شاعری سیب به دست
شعر نو می خواند
شاپرک در کوچه
نور می افشاند
شاپرک نزد من آی
که صدایت شعر است
تو که خوب و تازه ای
و صدایت سو سو
باز هم نور بپاش
باز روشن تر شو
از لابه لای کاغذ تا خورده ی نامه
بوی تمام یاسهای آسمانی
احساس می شد
دیشب دوباره
بی تاب در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیبهایم را
از پاره های ابر پر کردم
سلام وب لاگ قشنگی داری بهت تبریک میگم
dorood - sepas az shere zibatoon va mehretoon