شـآپـَرَ ڪـــــــِ سَـبــز ِ قـَــفــَســــــــے

ღشبے از درد فراقش رو به میخانـہ نمودم دیدم ازبخت سیا ـہـم در میخانـہ ببستـہღ

شـآپـَرَ ڪـــــــِ سَـبــز ِ قـَــفــَســــــــے

ღشبے از درد فراقش رو به میخانـہ نمودم دیدم ازبخت سیا ـہـم در میخانـہ ببستـہღ

◕ وقتی نبودی..... ◕

دلم را سخت گره زدم ،

شنیده ام به این نوع گره ها میگویند گرهءکور

آنقدر محکم که از جایه گره خون میچکد ...

کنار شیشه خاک اندود اتاق زانوهایم را در آغوش کشیدم

سرمایه باران تنم را میلرزاند به آسمان که نگاه میکنم تیرگیش دل را میزند ....

بغض کنترلی ندارد

چشمهایم دوخته شده به نقطه ایی نا معلوم و تنها تو در اوج آسمان قلبم پر میکشی .....

چند روزی بیشتر از عید نمیگذرد

میگویند هنوز بهار است پس چرا در من شکوفها سوخته اند ....

شنیدم که گفتی امسال دو عید داری

مگر نگفتی برای زنده ماندنم و بودنم روزهاو شبها دعا خواندی و از خدایت التماس کردی

پس چرا....؟؟؟

چرا وقتی من آمدم تو رفتی؟؟!!!

رویاهایم دیگر ماندگار نیستند چشمهایم خواب را مدتهاست از یاد برده اند .....

شکوه عشقم در سکوته بغض مانده و فریاد قلب پاره ام اشک دیدگانم شده ....

از من گذشتی ساده به سادگیه آمدنت ....

برو عزیز ....

هنوز ماسه هایه خیس ساحل رد پایه تنهایه مرا به یاد دارند

هنوز موجها برای بازی با انگشتانم عجله دارند .....

هنوز جادهایه سبز بی راهه ها به خاطر دارند تنها دویدنم را....

هنوز درختان جنگل سبزه بالا دست

به یاد دارند لحظاتی را که جایه شانه هایه تو برایم تکیه گاه میشدند

تا اشکهایم را در آغوش شاخه هایشان پنهان کنم.....

هنوز بهار است هنوز مردمان غرق شادیه نوروزند اما من عزا دار و سیاهپوش رفتن تو ......

غم چه میداند از نگاه محصور دلم ؟؟؟!!!

تو رفتی در شادیهایت غرق شوی خوش باشی عزیزه رفته .....

هیچ کس نمیداند صدایه شکستن قلبم تا کجا رسید ....

کاش برایه یکبار گرمایه دستانت دستان نحیفم را لمس میکرد ....

کاش برایه لحظه ایی آغوش تو تکیه گاه گریه هایم بود ....

کاش ثانیه ایی چشمانت مرا از نزدیک آتش میزد .....

میدانم دیگر برگشتی نداری

اما این ساز خسته و دستان بی رمق تا ابد از تو و برای تو میزنند

و این صدایه گرفته از بغض تنها از غم رفتنت میخواند .....

موقع رفتن گفتی برای همیشه خداحافظ....اما تو مدتها بود ترکم گفته بودی ....

برو ... برو که شادیهایت دوچندان شود ای همه هستیه من .....

یک بارم نشد دلت مرا دوست بدارد ....

آوای قلبم!!!

دیگر به کسی همچون من دروغ نگو و در جاده ها با سرعت بالا تنهایش نگذار ........

همه برایت نفرین مینویسند ... بغض میخورم و آه میکشم ...جایت مثل همیشه خالیست....

موقع رفتن بی رحمانه خنجر زدی موقع رفتن رفتی برایه همیشه ...

موقع رفتن بغض خوردمو آه کشیدم همچون همیشه و موقع رفتن تو ساده رفتی و بی رحمانه.....

هنوز بهار است هنوز سودای نوروز در سرهاست

اما هنوز من به یاد رفتنت عزادارم سیاهپوشم تا ابد سیاهپوش دلم که تو قاتلش شدی ...

و حالا برایت هر روز مینویسم برای تسکینه روحی که مدتهاست مرگ را پذیرفته....

موقع رفتن مرا سوزاندی و به شکرانه ی یاری دیگر رفتی ....

-------------------

گذشت روزها و ثانیه ها و عشق کار خود را کرد حالا بعد از مدتی برگشتی .....

از خوشی در پوست خود نمیگنجم .....

این هم خواست پرودگار عشق بود مدتی رنج و دوری لیک اکنون که برگشتی عهد ببند که هرگز نروی که دیگر تنها رهایم نکنی ....

خود میدانی بی مثال و بی حد عاشقانه دوستت میدارم محبوبه یگانه ام ....

✿ツ ♥ تو خدایی....✿ツ ♥

 

چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد؟!!

 

 می گویند قسمت نیست، حکمت است.

 

 من قسمت و حکمت نمی فهمم...

 

 تو خدایی... طاقت را می فهمی... مگر نه؟...

✿کوه پر غروره من✿

 

 

خانه خراب تو شدم

 

 به سوی من روانه شو

 

 سجده به عشقت می زنم

 

 منجیه جاودانه شو

 

 ای کوه پر غرور  من

 

 سنگ صبور تو منم

 

 ای لحظه ساز عاشقی         عاشق با تو بودنم

✿ツ ♥ تقدیم به.... ✿ツ ♥

 

 

پشت احساس عمیق دل من شهری از جنس دل است 

 

 که اگر پا بگذاری آنجا روی هر خشت و گلش نام خودت را بینی

 

 

 

 و اگر منت خود را به سرم بگذاری قدمت روی نگاهم بنشینی 

 

 آنجا دختری را تو ببینی که لباسش پر گلهای اقاقیست ، بنفشه ست ، یاس است

 

 

 

 و به سویت آید با نگاهی که پر از احساس است 

 

 گوش کن زیر لبش زمزمه ای میخواند

 

 

 

 که اگر تا مهتاب تو کنارم باشی

 

 

 

 آسمان دل من تا به ابد آبی است

 

 

 

 آه این قلب پراز خواهش من از جدایی نگاه تو دگر عاصی است 

 

  تو بمان تا به سحر نه سحر تا به ابد

✿ツ ♥ شب نشین توام ✿ツ ♥

 

صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد

 

سکوت را نوازش می دهند

 

و جای خالی آدم های شب نشین را

 

با نگاهی معصومانه پر می کنند