شـآپـَرَ ڪـــــــِ سَـبــز ِ قـَــفــَســــــــے

ღشبے از درد فراقش رو به میخانـہ نمودم دیدم ازبخت سیا ـہـم در میخانـہ ببستـہღ

شـآپـَرَ ڪـــــــِ سَـبــز ِ قـَــفــَســــــــے

ღشبے از درد فراقش رو به میخانـہ نمودم دیدم ازبخت سیا ـہـم در میخانـہ ببستـہღ

✘✔ 15 tir tavalodam✘✔

اول با دایی رفتیم آتلیه بزغاله اینا عکس گرفتیم  

 


 

 



 

 

 

وقتی اومدم خونه با یه تولد کوچولو شوکه شدم

 

اینم پیکای رشتی و کیک تولدم 

 

تازه رسیده بودم و خسته بودم حوصله لباس عوض کردنم نداشتم 

 

بالاخره به سلامتی و فوت کردن شمع ها و بریدن کیک و کادوها

 

اینم هدیه های تولد دایی جونم البته + گوشی گل اکسی اس

 


 

بریسا جون یه سکه گرفته بود ژابیزجون یه کوله بزغاله هم یه ست (مانتو .شلوار.شال.کفش) سحرم یه عروسک

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد