توهم خوش سلیقه بود
مرا برداشت
و دیگر نگذاشت
من
برفم و از صبح دارم می آیم
و اگر بنشینم دیگر نشسته ام.
اولش
آتش بودم
کم حرف
خدا مرا برف کرد
گفت
حالا برفا و درود
و اینگونه
حرف شدم.
تو
هم خوش سلیقه ای
روزی به دنیا امدی
که من داشتم می آمدم
چرخ می خوردم تاب می خوردم
و برفابرف حیاط را
تولد تو گرفته بود
تولدت گرفته بود
و برف نشسته بود روی حرف
دارد
از آسمان برف
دارد از آسمان حرف
می آید
اگر حرفی داشته باشد آسمان
همین است
این چیزهای آسمان حرف ندارد
باید تماما نگاه شوی
روی زاویه ها گوشه ها
هندسه ای که آب می شود
و می پیوندد به فعالین زیر زمینی
فکر می کنم
خدا هم زیر زمین بود که خلاق شد وقتی نوشت حرف
نوشت هاچ – دو – او
نوشت برف
در زیر زمین جاری شدن
به دریا رسیدن برفها
موج شدن بسته بسته حرفها
و حرف آسمان
به خودش برمی گردد
بغض می شود ابر می کند و رعد و برق می کشد
و گریه گریه گریه
از صمیم دل.
و گریه در صمیمی
حرف می شود
برف می شود.
***
دوستم جان زایشت خرسند ...
زنده باشی و سبز
سپاس دوست عزیز سبزی زندگی از آن شما