شـآپـَرَ ڪـــــــِ سَـبــز ِ قـَــفــَســــــــے

ღشبے از درد فراقش رو به میخانـہ نمودم دیدم ازبخت سیا ـہـم در میخانـہ ببستـہღ

شـآپـَرَ ڪـــــــِ سَـبــز ِ قـَــفــَســــــــے

ღشبے از درد فراقش رو به میخانـہ نمودم دیدم ازبخت سیا ـہـم در میخانـہ ببستـہღ

•¤♥¤• تو به زندگی....•¤♥¤•

 
خط ممتدیست هستی و روی آن
ما هردو می دویم
سمت یک مسیر
باشتاب، بی امان
بدون خستگی
درنهایت، عاقبت
من به مرگ می رسم
تو به زندگی

✿ツ ♥ حسرت آن شب ✿ツ ♥

 

شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ

مانده در ظلمت دهلیز خموش

اختران دوخته بر منظره ی چشم

ماه بر بام سراپا شده گوش !

در میان بود به هنگام وداع

گفتگویی به سکوتی و به نگاه

دیده ی عاشق و لعل لب یار

دل معشوقه و غوغای گناه

عقل رو کرد به تاریکی ها

عشق همچون گل مهتاب شکفت،

عاشق تشنه لب بوسه طلب

همچنان شرح تمنا می گفت

سینه بر سینه ی معشوق فشرد

 

 

بوسه ای زان لب شیرین بربود

دختر از شرم سر انداخت به زیر

ناز میکرد ، ولی راضی بود !

اولین بوسه ی جان پرور عشق

لذت انگیز تر از شهد و شراب

لا جرم تشنه ی صحرای فراق

به یکی بوسه نگردد سیراب

نوبت بوسه دوم که رسید ،

دختر ک دست تمنا برداشت

عاشق تشنه که این ناز بدید

   بوسه را بر لب معشوق گذاشت!

✿ツ ♥ مولود شعر من ✿ツ ♥

 

یکشب  


در گهواره ی دفترم 


شعر من آبستن تو شد 


یک صبح 


از لابه لای ترانه ی صبحگاهی آمدی 


اکنون بیا که تماشا کنم تورا  


وقتی که پرواز میکنی بر فراز کشتزار شعر های ارغوانی ام 


چه خیال انگیزی ای شیطانک سپید جامه  


چه شیدا میکنی ام  


خانه ایی می سازم ات کنار رودخانه ی گرمی که از قله ی قلبم سرچشمه دارد 


و سقف خانه ات را با قصیده هایم خواهم پوشاند 


من برایت آواز خواهم خواند 


آواز چوپانان عاشق را 


من برایت بوی علفزار خواهم آورد 


پاهایت را خواهم بوسید 


من اینجایم  


زیر درخت کهن سال نشسته ام 


به روی بام خانه ات بایست و برایم پرواز کن تا من انحنای بالهایت را بسرایم

•¤♥¤• هر روز برای تو هیچ •¤♥¤•

 

باران نمی بارید
وقت رفتن بود
تو در آستانه ایستاده بودی
و من فراموش کرده بودم...
خاطرات من کو؟
من با آن خاطرات عاشق شدم دل باختم
چشمهای تو کجاست؟
من به آن چشمها
خودم را باختم
هیچ وقت در این کوچه برف نمی بارد
کسی دیگر کسی را نمی خواهد
صدای تو در آستانه نیست
من با آن صدا دلتنگ شدم
خواب رفتم
خواب دیدم که مه بود
و باران نمی بارید

•••◄ محمد جان زاد روزت مبارک تو سبز می مانی

خداحافظ زیبا (به یاد محمد مختاری شهید سبز)  

یک روز صبح از خواب برخواستم

آه خداحافظ زیبا خداحافظ زیبا خداحافظ خداحافظ

یک روز صبح وقتی از خواب برخواستم

دشمن همه جا را گرفته بود

ای مبارز

من را با خود ببر

آه خداحافظ زیبا خداحافظ زیبا خداحافظ خداحافظ

ای مبارز

من را با خودببر

اگر به عنوان یک مبارز کشته شدم

ای مبارز

آه خداحافظ زیبا خداحافظ زیبا خداحافظ خداحافظ

اگر به عنوان یک مبارز کشته شدم

ای مبارز

تو باید بیایی و مرا به خاک بسپاری

زیرا من منتظر شهادت هستم

اگر به عنوان یک مبارز کشته شدم

ای مبارز

آه خداحافظ زیبا خداحافظ زیبا خداحافظ خداحافظ

اگر به عنوان یک مبارز کشته شدم

ای مبارز

تو باید بیایی و مرا به خاک بسپاری

مرا در کوهستان ها به خاک بسپار

آه خداحافظ زیبا خداحافظ زیبا خداحافظ خداحافظ

مرا در کوهستان ها به خاک بسپار

و گلی بر روی قبر من بکار

مرا در کوهستان ها به خاک بسپار

آه خداحافظ زیبا خداحافظ زیبا خداحافظ خداحافظ

مرا در کوهستان ها به خاک بسپار

و گلی بر روی قبر من بکار

مرا در کوهستان ها به خاک بسپار

و گلی بر روی قبر من بکار

روحت جابید در آغوش مام وطن محمد جان خون تو در رگهای ما جاوید خواهد بود تا جنبش سبز هست تو هم سبزی و زنده ...... 

سبز سبزم ریشه دارم ..... 

✿بیت های آخر✿

 

چه بی هیاهوست این خلوت نهانم

شعله ای بیافروز

تا در تنگناهای تاریک شبهای بی ستاره

تو را به تصویر در آورم

غزلهایم برای توست

چرا که تو قطب زنده غزلهای منی

ومن شکسته بال ترین عاشق چند بیت آخرم .!!!

•¤♥¤• بی خیال دلتنگم.....•¤♥¤•

 

خیالت راحت شد!

حالا که به جرم خشم بی بهانه ام به روی تو

محکوم سلول انفرادی تنهایی خویشم!!

حالا که گریه های ندامتم بن بست ندارند

باور نمی کنی!!

فکر میکنی آنقدر سنگدلم

که کک مرا هم نمی گزد!

کجای کاری رفیق!!!

یاد چشم های مضطربت

تمام زندگی ام را می جود هر لحظه!!

منی که ترا بی بهانه به سلابه جنون خشمم کشیدم

دیگر چرا می گویی که چقدر لاغر شده ای؟؟؟؟!!!

من

هم

مثل

تو

د ل ش ک س ت ه ا م.........این روزها!

•¤♥¤• بی من خوشی؟؟؟؟!!!!!!•¤♥¤•


من بهانه توام ، تو بهانه منی

 

از تو دل نمی کنم ، دل زمن نمی کنی

 

دوست دارمت چنان ، کز تو دل نمیکنم

 

تا ابد اگر مرا بشکنی به دشمنی

 

لحظه و همیشه ای ،

 

مثل سنگ و شیشه ای

 

گاه سرد و بی فروغ ،

 

گاه گرم و روشنی

 

شانه ام برای تو تا که سر نهی بر آن

 

گردنم برای تو گر که زخمی زنی

 

همقفس به من بگو آسمان ما کجاست !!!

 

من دلم گرفته از این حصار آهنی

 

این مرام عشق بود؟؟؟

 

داستان سنگ و رود؟؟؟

 

من همیشه ماندگار ، تو همیشه رفتنی

 

می روی و بعد تو ....

 

حال و روز من مپرس !!!

 

حال و روزم:

 

آتشی فتاده در بافه های دامنی

 

آتشی فتاده در بافه های دامنی

 

آتشی فتاده در بافه های دامنی

 

ای کاش میدانستم

 

اهل کدام ولایت هستید!!!

 

گویا

 

از کوهپایه نشینان

 

دامنه های

 

اندیشه اید

 

و سخنهایتان

 

آغشته به بوی

 

گیسوی فرشتگان

 

ساکن

 

دره های

 

مهتاب است.

 

شاید

 

از آنایل هستید

 

که

 

بهاران را

 

به ییلاق

 

ملکوت کوچ میکنند

 

و کناره های

 

فصول

 

مسکن دارند،

 

می گویند آبادی شما

 

عرفان تازه

 

و

 

خوشمزه ای دارد.

 

همان آبادی را میگویم که

 

اهالی آنجا

 

شبانه

 

در ایوان هر خانه ای

 

خورشید را روشن میکنند .

 

می گویند

 

در زمینهای شما

 

گیاه نیایش میروید

 

و

 

آنجا معنویت نباتی فراوان است.

 

می دانم خسته اید

 

احتمالا

 

امشب از کوچ درناها

 

فرود آمده اید ،

 

خوش آمدید.

 

به سرزمین آیینه ها

 

و رویاها

 

خوش آمدید.

 

به این دیار اشک آلود و مه گرفته

 

و

 

آب و هوای معتدل غیبی دارد

 

خوش آمدید .

•¤♥¤• خنجر زدیم •¤♥¤•

 

همیشه سبز می خشکد 

 
همیشه ساده می بازد 

 


همیشه لشکر اندوه 


به قلب ساده می تازد 

  


من آن سبزم که رستن را 

 
تو آخر بردی از یادم 


چه ساده هستی خود را  


به باد سادگی دادم

به پاس سادگی در عشق 


درون خود شکستم زود 


دریغا سهم من از عشق 


قفس با حجم کوچک بود

درونم ملتهب از عشق 


برونم چهره ای دم سرد 


ولی از عشق باختن را 


غرور من مرمت کرد 


به غیر از "دوستت دارم" 


به لب حرفی نشد جاری 


ولی غافل که تو خنجر 


درون آستین داری

طلوع اولین دیدار  


غروب شام آخر بود 


سرانجام تو و عشقت
 

حدیث پشت و خنجر بود

•¤♥¤• ای شب!!!!!•¤♥¤•

ای شب !!!!

 

ای عروس سیاهپوش آسمان

 

که

 

به هر تار گیسوانت ستاره می بندی

 

و

 

ماه را به گردنت می آویزی

 

دوستت دارم

 

دوستت دارم آن هنگام که

 

با سکوتت

 

برای مردم شهر لالایی میخوانی .

 

دوستت دارم

 

دوستت دارم آن هنگام که در من حسی شاعرانه بر می انگیزی

 

تا قلم در دست بگیرم

 

و

 

روی سطور دفترم

 

از تو

 

و

 

فردایی که در راه است

 

بنویسم

 

ای شب !!!دوستت دارم مونس تنهاییم

 

ای شب !!! دوستت دارم همدم بی قراریم

 

ای شب !!! دوستت دارم همراز همیشگیم

 

ای شب !!! دوستت دارم گوش شنوای دردهایم

 

ای شب !!!! دوستت دارم .....

 

آزفنداک 7/4/86 ساعت 2.35 بامداد...... سوار بر بال رنگین کمان ..........

✿گلم.....✿

این گلدان خالی

 

قلب من است

 

و این سکوت

 

زندگی من

 

که به تکرار یک نواخت خود ادامه می دهد

 

گل من!

 

این گلدان خالی

 

از این روزهای تکراری

 

فقط تو را می خواهد

 

فقط تو را