گفتی چه سخت رفتن
بار سفر رو بستن
گفتی
که مجبور شدی
نه قصد دل شکستن
...............
گفتی
که وقت دوریست
وقت رفتن صوریست
گفتی
که چاره ای نیست
اینم یه نوعی خوبیست
..................
گفتم نرو ز پیش من
تویی تو تنها خویش
من
در غربت این کوچهها
هیچکی نبود همکیش من
..................
گفتی
که دانم جان من
عشق تو هست ایمان من
اما این بود حکم فلک
گسسته شد پیمان من
...................
گفتی
و
گفتی
از فلک
گفتم و گفتم بی کلک
اما خدا تو رو گرفت
تو هم شدی یه جور
ملک
kheyli khoshgel bud...chera dg pisham nemiyay
میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست
دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . .