بر لبانم سایه ی پروانه ای بود
خواهشی از رنگها
که تو آن را بخشیده بودی
با لبهایمان بر تن دیوار تنهائیمان بوسه زدیم
- بال رنگین پروانه ای از تن دیوار گذشت ... پر پر زنان ... -
و عشق دو سه قدم آن سوی دیوار
دوید کودکانه
در مشتها یش پنهان بال له شده ی پروانه ای بود .
زیبا آنقدر که توان وصفش را ندارم
آی شاپرک .... کجای قصه ما نشستی ؟ میان سوز فراغ ! وای پرهایت چه عاشقانه سوخت ! اینک بپر با تصویر نمناک اشکهای خیالت ...
آی شاپرک ! نشستی میان آتش جانسوز فراغ ! بالهایت ! ... وای !
پرندههای قفسی عادت دارن به بیکسی
عمرشونو بی همنفس طی میکنن کنج قفس