برف می بارید
آن شب
که زمستان را
تو فراخواندی بر خاطر من
و به رسوایی من خوش بودی
و به رویای دلم
که جدا مانده ز تو
و به ابر چشمم
که جدا از تو به من
م
ی
ب
ا
ر
ی
د
خندیدی
برف می بارید
آن شب
که تو رفتی تنها
و من از
هیبت آن تنهایی
بی تو از خاطره ها دور شدم
و تو رفتی
تنها
در شبی سرد و زمستانی
برف میبارد
امشب
و ترا ... خاطره را
بر قلبم می بارد
و چه تنهایی
سرد است
وقتی برف
می بارد
بر خاطره ات
و چه تنها خواهم رفت
بی تو و خاطره ات
در شبی سرد و زمستانی
تا رویا
و زمستان گویی
آمده است از راه
تا بسوزاند دل
و بلرزاند ...
نفر اول
سلامت را نمی خواهم پاسخ گفت که سرها در گریبان است
اگر دست نیازی روبه سوی کسی آزی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
که سرما سخت سوزان است
که سرما سخت سوزان است